داوود در مورد سفرم به قشم میخواست بیشتر بدونه؟

داوود درمورداین سفرعجیبم برای عکاسی به قشم در این گرما و شرجی تابستون میخواست بیشتر بدونه (کمی درد دل دوستانه)

آقا داوود:

یکی از بچه های باحال محلمون بود که الان تهران زندگی میکنه

چند ماه پیش که برای کاری گذرم به تهران افتاده بودبا داوود ی قراری گذاشتیم و همدیگه رو دیدیم در اونجا واقعا منو شرمنده کرد

فرصتی پیش نیومده بود که ازش تشکر کنم واقعا وقتش رو برای من گذاشت و نیم روزی رو با هم گذروندیم اونم تو شهری مث تهران

بازار ها خیابونا پارکا از شرق به غرب از غرب به شمال از شمال به جنوب از تاکسی به مترو از متروبازم به مترو دوباره

سه باره و از مترو به اتوبوس از اتوبوس تا پای پیاده کلی گشتیم

این عکسا هم با داوود تو پارک جمشیدیه گرفتیم

 

 چند روز پیش چت کوتاهی با داوود داشتم و وقت نشد تمام حرفا رو بزنم امیدوارم این پست رو بخونه

داوود جان خیلی دوست داشتم از نزدیک و در کنار هم اینا رو برات میگفتم ولی خوب دیگه زندگیه

 

داوود درمورداین سفرعجیبم که برای عکاسی به قشم در این گرما وشرجی تابستون رفته بودم میخواست بیشتر بدونه

که در اینجا سعی میکنم کامل توضیح بدم

داوود جان میدونم برات جای تعجبه که من بیشتر به موسیقی علاقه داشتم ودر تهران بیشتر دنبال ی ساز خوب میگشتم

دوستان هم گفتن حیفه که اینهمه زحمت کشیدی تمرینات رو تموم کردی به قطعه رسیدی سعی کن ی ساز درست و حسابی دستت بیاد و ی نوازنده خوب باشی

و لی خوب اگه یادت باشه زیاد هم با گوشیم عکس میگرفتم و به عکس گرفتن علاقه داشتم تو اون چند روزه حدود 200 تا عکس گرفتم

و اینم میدونی که چه علاقه ای به یاد گیری پیشرفته نرم افزار تری دی مکس داشتم

اینجا که استادش گیرم نیومد ولی ی سایت گیرم اومد که نوشته بود آموزش با خوابگاه من هم خیلی خوشحال شدم و از طریق اینترنت

در اون سایت ثبت نام مرحله اول رو انجام دادم تا رسید به مرحله دوم مرحله دوم هم قیمت رو دیدم تا آخر عمر از تری دی مکس فرار کردم

برای ی دوره یکی دو ماهه قیمت دو میلیون تومان بود

 

بعد دیدم همینجا جایی ی دوره عکاسی گذاشته ثبت نام کردم              البته سال 75 هم همین تصمیم رو داشتم

 

همه چیز از اینجا شروع شد :

ی دوره که قرار بود سه ماهه تموم بشه فکر کنم کمتر از دو ماه تموم شد

جلسه اول ی خانوم جوونی اومد و سوال کرد که برای چی میخوایم عکاسی یاد بگیریم ویک کتاب نشونمون داد و گفت باید این کتاب رو داشته باشیم و هر چند وقت یبار ازمون امتحان میگیره

و چیزایی گفت از جمله که خودش ی دوربین کانن اتوماتیک داره و بعضی اوقات با روش دستی عکس میگیره

در اینجا بود که فکر و عشق ی دوربین کانن مکانیکی در من دمیده شد

و ما ها هم یا عکاس موبایل بودیم یا دوربینا معمولی و مث برره ای ها هی میگفتیم این که گفتی ینی چه؟

جلسه دوم هم با تاخیر آقای مسنی اومد و کلی بمون حال داد گفت میخواد کلاس دوستانه باشه و شفاهی میپرسه و از این حالها که

تو دوران تحصیل خوشمون میومد خلاصه قولم داد که بیشتر از دو حلقه فیلم بیشتر مصرف نمیکنیم

برای کلاس هم ی دوربین مکانیکی لازم بود که ی دوربین هم سن و سال خودم گیر آوردم

ی چیزایی از دوربین شنیدیمو قرار شد تو گرما و شرجی تابستون بریم لب دریا تمرین بدون هیچ اشنایی با تکنیکهای عکاسی

ی تعداد اومدن ی تعدادم نیومدن خلاصه چند دقیقه ای موندیم منتظر تا اینکه ی پسر بدشانسی رو دیدیم مث آدم ندیده ها

همه دورش جمع شدیم از حالات مختلف من در اوردی ازش عکس گرفتیم بد بخت دیگه میگفت بابا خسته شدم ولم کنید

تا چند دقیقه دیگه بچه های بیشتری دیدیم و فکر کنم اون فرار کرد و توبه کرد که دیگه اگه کسی رو دوربین به دست دید

هیچ وقت جلوش افتابی نشه

first

اینم از حلقه فیلم اول که سیاه و سفید بود و چند روز بعد که ی چیزای دیگه از استاد شنیدیم رفتیم سراغ ظهور وچاپ.

 

حلقه رنگی دوم هم تو حیات قرار شد از درو دیوار بگیریم که بعضیا گرفتن بعضیا هم نگرفتن منم یکی دوتا عکس گرفتم

تا دیگه دوره تموم و رسیدیم به امتحان تئوریش که چند تا سئوال بود عملی هم ی حلقه سیاه و سفید و چاپ چند تا عکس میخواست

و  گرفتن  یک حلقه عکس با فیلم ر رنگی

ی حلقه سیاه سفید خراب کردم و مجبور شدم قبلی رو تحویل بدم ی حلقه رنگی هم که از درو دیوار خونه عکس گرفتم

 

آخرین حرف استاد رو فراموش نمیکنم

 

گفت: اگه واقعا میخواین عکاسی رو دنبال کنید

نمیگم اینجا چیزی یاد نگرفتین ولی این ی پله بود

 

 

پس برا چی اینجا اومدیم!

میبخشید یادم رفته بود همه دنبال مدرک میگشتن به جز ی نفرکه اونم راه گم کرده بود

 

سفر به قشم:

مردمان قشم و حومه آن مردمانی با محبت و صمیمی بدون دید هیچ تبعیض

در اونجا همه بهت سلام میکنند بدون اینکه بشناسنت حس میکنی هستی و وجود داری

 

خوب دوست عزیز دیگه باید چیزایی رو که از استاد شنیده بودم به مرحله عمل میذاشتم

به سرم زد تو گرما و شرجی تابستون که خودتم میدونی چیه با دوتا از دوستان برم قشم اون بدبختا هم اومدن همراه من

میخواستی بدونی چطوری رفتم و با چی؟

تجهیزات رو برداشتیم و با ماشین از اینجا حرکت کردیم رفتیم اسکله بندر پهل بالاتر از کشتیسازی دوهزارو دویست تومان به حساب بانکش ریختیم و به علاوه ی سری کپی از کارت ماشین و بیمه و...

رفتیم سوارلاندیگراف بشیم که اونجا هم کلی تو صف ایستادیم ی پانصد تومانم همونجا حق اسکله ازمون گرفتن ازبخت بد ما موقع پیاده شدن دم درش ی ماشین سنگین پنچر کرد بعد هم باز دو تا دیگه به هم خوردن این شد

که کلی علاف شدیم تا اونا بیان بیرون و ما بریم تو

بعد هم رفتیم و پنج هزار تومانم کرایه گرفتن کلی پدرمون در اومد هی گیرمیدادن بیا اینجا پارک کن نه تعادل حفظ نیست بیا اونجا پارک کن تا زدم به ماشین جلویی ی چراغ راهنما ماشین شکست و صدای داد من دراومد

اگه میدونستم با صدای بلند کارم راه می افته از همون اول همین کا رو میکردم البته بر گشت جبرانش کردم

راه زیادی نبود و رسیدیم اسکله لافت موقع پیاده شدن هم همون علافی رو داشتیم و هزارو صد تومان هم اینجا از جیبمون پیاده شد

تا لافت نزدیکتر بود ی سر زدیم لافت و دو تا عکس گرفتم که اونا هم خراب شد بعد هم رفتیم قشم و قرار بود بریم سوزا خونه یکی از همخدمتیهای یکی از دوستای همرام که نمیدوستیم اصلا سوزا کجاست

دیگه بیش از حد خسته بودیم تو یکی از پارکای قشم رفتیم چادر و در بیاریم و اتراقی کنیم که متاسفانه چادر انقد کثیف بود که بستیمش و یکی دوتا پتو پهن کردیم و گاز پیک نیک و ی غذای بخورو نپرسی درست کردیمو خوردیم

گیج گیج بودیم هومنجا بچه ها دراز کشیدن و منم خواستم تو ماشین بخوابم که انقدر گرم بود منم اومدم بیرون دیگه ی خوابی کردیم البته مهمونایی هم شب داشتیم از جمله گربه سگ و روباه عجب روباهی بود اگه دوربین تو ماشین نبود

ی عکسی ازش میگرفتم خیلی بمون نزدیک بود اومده بود ارز ادب و خوش آمد گویی بگه

فردا صبح هم از خواب بیدار شدیم و یکی دوتا عکس از طلوع زیبای اونجا گرفتم بعد هم ی گشتی اطراف زدیم و عکسایی میگرفتم تا رسیدیم به سوزا و خانه دوست کجاست

دوست رو پیدا کردیم و مهمونش شدیم و عصر هم به همراهش رفتیم اطرا ف و عکسایی گرفتم تا شب شبم مهمونش بودیم تا صبح که دیگه پنج شنبه بود و پنج شنبه لاندیگراف تا ظهر هست و جمعه هم نیست

باید بر میگشتیم دوستان واقعا خسته شده بودن منم از اول گفته بودم که چی در انتظارشونه

اول رفتیم قشم کاغذ بازی و برگشت به اسکله لافت و علافی مجدد برای بازگشت

بعد از چند ساعت با بدختی سوار لاندیگرا ف شدیم و پنج هزارم برای برگشت و دوباره آقا بیا اینجا پارک کن نه اونجا اینبار دیگه از تجربه قبلی استفاده کردم زیاد اذیت نشدم به ماشینی هم نزدم اجازه هم ندادم اونا هم به من بزنن

رسیدیم بندرو یکی از دوستان رو رسوندم خونشون بلایی سرش اومده بود که ی خداحافظیم نکرد تا جایی هم که تونست در آخر از طریق

اس ام اس و عافلاین حرفای دلش رو با عکس و نوشته زد

خسته و تشنه با بی ابی گلویی خشک صدای گرفته گرسنه رنگ و روی افتاب سوخته لباس خاکی کثیف

با یکی دیگه از دوستان رفتم عکاسی برای ظهور وچاپ تو عکاسی طوری به من نگاه میکردن که انگار اصحاب کهف رو دیدن

و عکس ها رو گرفتیم البته از عکسها راضی نشدم و خستگی تنم در نیومد ولی خوب این اولین تجربه عکاسیم بود

 

امید وارم بتونم در این راه به تمام اهدافم برسم و بتونم با دید و دقت زیاد

 از مناظر و افراد تصاویری ثبت کنم که شایستگی هر چه بیشتر نشون دادن اونا رو داشته باشه