قلمرو    کودکی

کشتی ای که هفت دریا را در می نورد
سر انجام مرا به زا نو در اورده است
این چندان دلخواه من نیست
مردمی که روی سخره ایستاده اند
بی گناهند و نمی دانند
که موج بزرگ سر می رسد
مرگ  وایکینگ وار بر ان سوار است
کوه ها بالاتر از ابر و مه سر بر اورده اند
وشهزاده زرینی که من هرگز نبوسیدمش
ممکن است امشب بمیرد
و چرا من میخواهم سواری کنم همراه با
شهزاده ای که می گویند اسبش سفید است؟
زیرا وقتی با هم سواری می کنیم
زندگی مان برای همیشه در هم می امیزد

خوشبختی گذراست
باور کن من می دانم
خوشبختی می تواند چون بلوری درخشان بیاید
ومثل برف در حال اب شدن برود
بیایید ای همه شما پسرها ودخترها
قلمرو کودکی گذراست

اه   ولی من در این سالها دوام می اورم
یا اینکه با اشکهایم فرو می روم
در زمین زیر پا هایم
من می خواهم تاب بیاورم در برابر فلاخن ها وپیکان هایی که هملت از انها سخن گفت
اما ازرده و جریحه دار شد
او ناگزیر شد به شکست سختی تن در دهد
و این روشی برای بروز دیوانگی او بوده
اما غرور و اندوه بر ان غلبه کرد
او تاب نیاورد
بی گمان مرگ او خطا یی سهمگین بود
چه تعداد از مرگ ها را وا قعا به حساب می اوریم؟
ایا حقیقت ندارد   خداوندا
ترا‍‍‍ژ‍‍‍دی ها زمانی روی می دهد که ملول و دل زده اید؟

خوشبختی گذراست
باور کن  من می دانم
من می توانم مانند بلوری درخشان بیایم
و مثل برف در حال اب شدن  بروم
بیایید ای همه شما پسرها ودخترها
قلمرو کودکی گذراست

شما فرشتگان مقرب   عجب اعصابی دارید
که تماشا می کنید این همه را که برای شما یاوه و بی معنی است
حتی    شما حق انتخابی هم دارید
ایا این همه را میدانید؟فکر می کنم     شاید بدانید
و چه دارید که بگویید
اما این را درک کنید
که چرا خداوند صدا یتان را پس گرفت
سکوت طلایی است من ایمان دارم
و شما به اندازه وزن خودتان   می ارزید
به حلقه هایی از ناب ترین طلاها
وقتی ما اینجاییم   با وام ها وشرط بندی ها
و هواپیما های باری و جت ها
من بیهوده فریاد می کنم
یک فرشته مقرب برای هم صحبتی به من بدهید

 خوشبختی گذراست
باور کن   من می دانم
من هم می توانم چون بلوری درخشان   بیایم
و مثل برف در حال اب شدن  بروم
بیایید ای همه شما پسرها ودخترها
قلمرو کودکی گذراست

من هم در جنگل به هنگام دمیدن سحر
که شمع های شبانه  هنوز روشنند
زنگ ها از فضای تهی  به صدا در می ایند
من نیز  هم وزن خودم به طلا   می ارزم
ولی ماهی فروش و من  پیریم
وقتی مه کنار برود
زندگی واقعی ما از پس ان پدیدار می شود
بخت بد بود که تو را بیدار کرد
تا از سبوی شکسته اش برایت دوردها را بریزد
بخت بد را از سر راه خود بر دار
خورشید طا لع با مرغ مینا پدیدار می شود
همان مرغ که در اعماق دره می ماند و
صدای شکوهمندش در نغمه هایش شنیده می شود
او نمی تواند اشتباه کند

خوشبختی موقتی است
باور کن   من می دانم
من می توانم چون بلوری درخشان بیایم
و مثل برف در حال اب شدن  بروم
بیایید ای همه شما پسرها ودخترها
قلمرو کودکی گذراست
قلمروی دیگر در ان سوی است
پیش از اینکه از دست برود    زود دست به کار شو
 
      اشعار   جوان بائز
     ترجمه   م.ازاد
               مانی صالحی

kingdom  of  chilhood    

the ship that sails the seven seas
has finally brought me to my knees
its not much to my liking
the people standing on the rock
are innocent and they know not
that the tide comes in
death rides it like a viking
the mountains rise above the mist
and the golden prince ive never kissed
he may die tonight
and why do i want to ride with
the prince whose alleged horse is white?
because when we ride together
our lives are cloaked forever

happiness is temporary
believe me, i know
it can arrive as a shining crystal
and ieave as the melting snow
come all you lads and lasses
the kingdom of childhood passes

oh, but i am hardy in these years
or id have sunk down with my tears
to the earth beneath my feet
i want to endure the slings and arrows
that hamlet spoke about but harrowed,
he was forced to a ragged defeat
there was a method to his madness
but overcome by pride and sadness
he did not endure
surely his death was a grave mistake
how many deaths do we really calculate?
isent it true, lord
tragedies happen when youre bored?

happiness is temporary
believe me , i know
it can arrive as shining crystal
and leave as the melting snow
come all you lads and lasses
the kingdom of childhood passes

you archangels, you have some
nerve
to watch all of this you are absurd
you even have a choice
do you know all? i think you may
and what is there for you to say
but understand
why god took back your voice
silence is golden, i believe
and you are worth your weight
in wreaths of purest gold
while we are here with debts and bets
and  aircraft carriers and jets
i call out fruitlessly
give me an archangel for company

happiness is temporary
believe me, i know
it can arrive as a shining crystal
and leave as the melting snow
come all you lads and lasses
the kingdom of childhood passes

me in the woods at the break of dawn
the candles of the night still on
the chimes ring from the hollow
i too am worth my weight in gold
but the fishmonger and i are old
when the mist runs out
our real lives will follow
it was misfortune who woke you up
to pour you the dregs from her broken cup
cast her aside
the sunrise will appear with the mockingbird
who stays deep in the canyon and is heard
glorious in his song
he cannot be wrong

happiness is temporary
believe me, i know
it can arrive as a shining crystal
and leave as the melting snow
come all you lads and lasses
the kingdom of childhood passes
there s another one just beyond
act quickly before its gone